می خواهم مطلبی بگویم ولی نمی دونم چطور بگم . طنز بگم یا رمانتیک .

آخه می دونی چیه؟ این مسئله هم خنده داره و هم گریه . اصلا بذار همون جوری که می یاد رو زبونم بنویسم . آره این جوری بهتره .چون می دونم دیگه فیلم بازی نکردم .

خوب خیلی دور شدیم . حالا می خوام سوالم رو بپرسم . ولی نمی دونم از کی چون دیگه هیچ عاشقی نمونده که بخواد بفهمه من چی می گم . اخ ! هواسم نبود خودم یه جواب دادم .به نظر شما درست گفتم ؟

آره می خوام بپرسم هنوز تو بازارا عشق می فروشن؟می خوام بپرسم هنوز تو دل آدما جایی واسه دوست داشتن مونده ؟می خوام بپرسم کسی می دونه که دوستی ها کجاست ؟ آره گله دارم .می خوام بپرسم هنوز کسی هست که به کبوترا آب و دونه بده ؟می خوام بپرسم هنوز کسی هست که بدونه گل فروشی گل می فروشه ؟می خوام بپرسم هنوز کسی هست که رنگ گلها یادش باشه ؟

سرخ ـ زرد ـ بنفش

آره کمکم یه رنگهایی یادم می یاد . ولی نمی دونم مثل اینکه همه آدمایه دیگه کور رنگ شدن .

می دونی کبوترا دارن از تشنگی می میرن اون وقت آدما هنوز رو چهار راه ها با هم دعوا می کنن .

نمی دونم شاید یه روزی هم یرسه که رودخونه قهر کنه . شاید یه روزی برسه که آسمون مشکی بشه .

شاید یه روزی برسه که آدما نه فقط دیگرون بلکه خودشون هم فراموش کنن .

خلاصه می خوام بپرسم جایی محبت سراغ دارید ؟می خوام بپرسم که به نظر شما از عشق چیزی مونده ؟

خوب حالا می تونید بخندین . آره بهتره به کبوترهای تنها بخندین . چون دیگه قیمت عشق اومده پایین .اصلا حراج شده . بذار بهت بگم چیزی که باقی مونده دیگه عشق نیست ! غربته . تنهایی . خاموشیه .

نه! نمی خواد خیلی روش فکر کنید چون ممکنه مثل من قطره های اشک زیباتون آروم آروم چشماتونو ترک کنه و رو گونه هاتون سرازیر بشه .

خوب اگه یه عاشق پیداشد که می فهمید من چی میگم می تونه برام بنویسه .

منتظر نظرهای شما هستم

اشک آسمان ـــــ محمد